Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3388 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
gather
U
نتیجه گرفتن استباط کردن
gathered
U
نتیجه گرفتن استباط کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
conclude
U
نتیجه گرفتن استنتاج کردن
concludes
U
نتیجه گرفتن استنتاج کردن
to drawa conclusion
U
نتیجه گرفتن
deduced
U
نتیجه گرفتن
deducing
U
نتیجه گرفتن
to pull a result
U
نتیجه گرفتن
deduce
U
نتیجه گرفتن
deduces
U
نتیجه گرفتن
moralizing
U
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralized
U
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralises
U
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralize
U
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralising
U
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralizes
U
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralised
U
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
obvert
U
نتیجه معکوس گرفتن از
backfire
U
نتیجه معکوس گرفتن
backfired
U
نتیجه معکوس گرفتن
backfires
U
نتیجه معکوس گرفتن
backfiring
U
نتیجه معکوس گرفتن
draw a blank
<idiom>
U
نتیجه عکس گرفتن
to put two and two together
<idiom>
U
نتیجه گرفتن
[اصطلاح]
deriving
U
نتیجه گرفتن مشتق شدن
derives
U
نتیجه گرفتن مشتق شدن
derive
U
نتیجه گرفتن مشتق شدن
paralpgize
U
نتیجه غلط ازمقدمه گرفتن
It wI'll eventually pay off.
U
با لاخره نتیجه خواهد رسید (نتیجه می دهد )
to be a foregone conclusion
<idiom>
U
نتیجه حتمی
[نتیجه مسلم]
بودن
foregone conclusion
U
نتیجه حتمی نتیجه مسلم
to be kept at bay
U
بی نتیجه حمله کردن
waste one's breath
<idiom>
U
بی نتیجه صحبت کردن
go to rack and ruin
<idiom>
U
نتیجه بد حاصل کردن
do wonders
<idiom>
U
نتیجه عالی حاصل کردن
to snuff out
U
در نتیجه گل گیری خاموش کردن
follow out
U
اخذ نتیجه دنبال کردن
to affect something
[cultivate for effect]
U
کوشش کردن برای به نتیجه ای رسیدن
rounding
U
خطا در نتیجه به علت گرد کردن عدد
break the wind
U
در نتیجه کنارزدن هوا کارنفر پشت سر را اسان کردن
baffles
U
دستپاچه کردن بی نتیجه کردن
baffle
U
دستپاچه کردن بی نتیجه کردن
baffled
U
دستپاچه کردن بی نتیجه کردن
baffling
U
دستپاچه کردن بی نتیجه کردن
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
inflaming
U
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflames
U
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflame
U
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
redundancies
U
نسخه برداری از یک ویژگی به منظور جلوگیری از خرابی سیستم که نتیجه بد عمل کردن ان ویژگی است
redundancy
U
نسخه برداری از یک ویژگی به منظور جلوگیری از خرابی سیستم که نتیجه بد عمل کردن ان ویژگی است
seizes
U
ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seize
U
ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seized
U
ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
circle
U
گرفتن احاطه کردن
circling
U
گرفتن احاطه کردن
strike root
U
ریشه کردن گرفتن
hold
U
جا گرفتن تصرف کردن
circles
U
گرفتن احاطه کردن
obtained
U
گرفتن یا دریافت کردن
obtained
U
فراهم کردن گرفتن
obtains
U
فراهم کردن گرفتن
obtain
U
گرفتن یا دریافت کردن
engage
U
گرفتن استخدام کردن
circled
U
گرفتن احاطه کردن
engages
U
گرفتن استخدام کردن
obtain
U
فراهم کردن گرفتن
obtains
U
گرفتن یا دریافت کردن
fogs
U
تیره کردن مه گرفتن
bevel
U
پخ کردن لبه گرفتن
hunt down
U
دنبال کردن و گرفتن
surrender
U
پس گرفتن و تبدیل کردن
surrendered
U
پس گرفتن و تبدیل کردن
surrenders
U
پس گرفتن و تبدیل کردن
educe
U
گرفتن استخراج کردن
embrace
U
در بر گرفتن بغل کردن
embraced
U
در بر گرفتن بغل کردن
to fill up
U
گرفتن تکمیل کردن
to smell out
U
گرفتن وپیدا کردن
embraces
U
در بر گرفتن بغل کردن
abalienate
U
منتقل کردن پس گرفتن
embracing
U
در بر گرفتن بغل کردن
holds
U
جا گرفتن تصرف کردن
fog
U
تیره کردن مه گرفتن
to take medical advice
U
دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
resigns
U
کناره گرفتن تفویض کردن
run down
<idiom>
U
انتقاد کردن ،ایراد گرفتن
take on
U
گرفتن کارگر هیاهو کردن
occupies
U
مشغول کردن به کار گرفتن
occupy
U
مشغول کردن به کار گرفتن
hugging
U
بغل کردن محکم گرفتن
wail
U
ناله کردن ماتم گرفتن
wailed
U
ناله کردن ماتم گرفتن
wailing
U
ناله کردن ماتم گرفتن
resign
U
کناره گرفتن تفویض کردن
occupying
U
مشغول کردن به کار گرفتن
hug
U
بغل کردن محکم گرفتن
hugged
U
بغل کردن محکم گرفتن
mourned
U
ماتم گرفتن گریه کردن
hugs
U
بغل کردن محکم گرفتن
mourns
U
ماتم گرفتن گریه کردن
mourn
U
ماتم گرفتن گریه کردن
finest
U
جریمه گرفتن از صاف کردن
frame
U
چارچوب گرفتن طرح کردن
fined
U
جریمه گرفتن از صاف کردن
to release for a ransom
U
با گرفتن فدیه ازاد کردن
fine
U
جریمه گرفتن از صاف کردن
stack up
U
جمع کردن اندازه گرفتن
to go to school to
U
یاد گرفتن یا تقلید کردن از
borrows
U
وام گرفتن اقتباس کردن
hold
U
دریافت کردن گرفتن توقف
overlie
U
قرار گرفتن خفه کردن
jest
U
ببازی گرفتن شوخی کردن
jests
U
ببازی گرفتن شوخی کردن
employs
U
مشغول کردن بکار گرفتن
employed
U
مشغول کردن بکار گرفتن
employ
U
مشغول کردن بکار گرفتن
holds
U
دریافت کردن گرفتن توقف
ingurgitate
U
فرا گرفتن زیاد پر کردن
follow through
U
گرفتن زه پس از رها کردن تیر
borrow
U
وام گرفتن اقتباس کردن
to set a
U
اندازه گرفتن باطل کردن
borrowed
U
وام گرفتن اقتباس کردن
rise
U
ترقی کردن سرچشمه گرفتن
embed
U
دور گرفتن جاسازی کردن
bathed
U
ابتنی کردن حمام گرفتن
to split the difference
U
میانه را گرفتن مصالحه کردن
passes
U
سبقت گرفتن از خطور کردن
bath
U
ابتنی کردن حمام گرفتن
passed
U
سبقت گرفتن از خطور کردن
pass
U
سبقت گرفتن از خطور کردن
secure
U
تصرف کردن گرفتن هدف
secures
U
تصرف کردن گرفتن هدف
wails
U
ناله کردن ماتم گرفتن
to get to
U
شروع کردن دست گرفتن
embeds
U
دور گرفتن جاسازی کردن
to run over
U
مرور کردن زیر گرفتن
rises
U
ترقی کردن سرچشمه گرفتن
employing
U
مشغول کردن بکار گرفتن
factorize
U
تقسیم یک عدد به دو عدد کامل که در اثر ضرب کردن همان عدد اصلی نتیجه شود
overestimated
U
غلو کردن دست بالا گرفتن
overestimates
U
غلو کردن دست بالا گرفتن
overestimating
U
غلو کردن دست بالا گرفتن
fuss
U
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fussing
U
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
overestimate
U
غلو کردن دست بالا گرفتن
early weaning
U
از شیر گرفتن زودرس شیرسوز کردن
fusses
U
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fussed
U
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
track down a person
U
رد پای کسی را گرفتن و او رادستگیر کردن
takle
U
به قلاب اویزان کردن با چنگک گرفتن
to mediate a result
U
وسیله گرفتن نتیجهای فراهم کردن
get
U
حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
slurring
U
مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
slur
U
مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
slurs
U
مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
To take an invevtory.
U
صورت برداری کردن ( موجودی گرفتن )
getting
U
حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
gets
U
حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
To pick up (to lose) the thread of conversation.
U
رشته سخن را بدست گرفتن ( گم کردن )
slurred
U
مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
titrate
U
عیارچیزی را معین کردن عیار گرفتن
boot
U
خراب کردن توپ هنگام گرفتن ان
appose
U
موردانتقاد و ایراد قرار گرفتن رسیدگی کردن
throttled
U
جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
throttle
U
جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
question
U
موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
questioned
U
موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
to bolt somebody out
U
[با قفل کردن]
جلوی راه کسی را گرفتن
throttling
U
جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
throttles
U
جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
environ
U
دورزدن دورکسی یا چیزی را گرفتن محاصره کردن
emplace
U
جا گذاشتن موضع گرفتن مستقر کردن یاشدن
questions
U
موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
to seal up
U
درز گرفتن کاغذ گرفتن
take in
<idiom>
U
زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
gripping
U
طرز گرفتن وسیله گرفتن
slag
U
کفه گرفتن تفاله گرفتن
grips
U
طرز گرفتن وسیله گرفتن
clam
U
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
calebrate
U
جشن گرفتن عید گرفتن
clams
U
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
grip
U
طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripped
U
طرز گرفتن وسیله گرفتن
integrates
U
یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
integrating
U
یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
floated
U
ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
to secure a debtby a mortagage
U
با گرفتن گرو بستانکاری خودرا ازدیگران تامین کردن
float
U
ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
to make a long arm
[برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
floats
U
ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
integrate
U
یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
lionize
U
مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
bear arms
U
سلاح به دست گرفتن خود را به خدمت معرفی کردن
interfere
U
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interfered
U
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interferes
U
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
This is plain highway robbery .
U
این که اسمش لخت کردن است ( پول زیادی گرفتن )
to trap something
[e.g. carbon dioxide]
U
چیزی را گرفتن
[جمع کردن]
[برای مثال دی اکسید کربن ]
tackle
U
از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackled
U
از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackles
U
از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackling
U
از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
Recent search history
Forum search
1
Potential
1
strong
1
To be capable of quoting
1
set the record straight
1
Arousing
1
pedal pamping
1
construed
1
گج
1
The outright abolition of the death penalty.
1
the result is a flow of emotions from joy to guilt
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com